آخرین مطالب
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان به سوی یگانگی مکانی برای مشاهده دوردست نزدیک مولوی گفت: دشمن خویشیم و یار آنکه ما را می کشد / غرق دریائیم و ما را موج دریا می کشد زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می دهیم / کان ملک ما را به شهد و شیر و حلوا می کشد خویش فربه می نمائیم از پی قربان عید / کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد ... تا وقتی که به جد، پای در مسیر اصلاح خویشتن نگذاشته ایم و به اصلاح ظواهر امور مشغولیم، قربانی نمی کنیم و اگر هم بکنیم، حیوان بیچاره ای را سر می بریم. ای بسا که در خرید خانه یا خودرو، حیوانی را قربانی کنیم و مشرکانه، خون آن حیوان را به پلاک خانه یا خودرو بمالیم. حال آن که خداوند صراحتاً گفت: گوشت و خون قربانی به خداوند نمیرسد بلکه این تقوای قلبی شماست که به خدا میرسد. اما آن کس که در مسیر خودسازی جدی است، به این نتیجه می رسد که تا وقتی که «خود» را قربانی نکند، کار، تمام نیست و گویا کاری نکرده است. به این نتیجه می رسد که مهمترین مانع در راه وصول او به حقیقت، خود اوست. باید خود را بکشد. چقدر زیباست داستان ققنوس افسانه ای! پرنده ای که خود را در آتش می سوزاند و از خاکستر او، ققنوسی تازه و جوان سر بر می آورد. این داستان، داستان انسان است. داستان من و تو. که آیا حاضریم خود را در آتش بیندازیم یا نه؟ انسانی که در کورۀ خودسازی، هواهای خود را می سوزاند و گویا چیزی از او باقی نمی ماند، در واقع همان ققنوس است که در افق بالاتری متولد می شود و آنچه را نادیدنی است، می بیند. این خود را کشتن، آنجا تحقق پیدا می کند که بدون هیچ چشمداشتی، در خدمت خدا و بندگان او باشی. برایت فرقی نکند که این عمل تو، به نفع توست یا به ضررت. تنها معیار تو، این باشد که آیا این عمل یا این موضع گیری، به نفع جامعۀ بشری هست یا نه. آن عملی را که نفعش به دیگران می رسد، ترجیح می دهی. حتی اگر از بابت آن سودی نبری و زیان کنی و عملی را که به نفع کلی انسان ها و حیات جمعی نیست، انجام نمی دهی حتی اگر سود تو در آن باشد. چنین انسانی با سود و زیان وداع کرده است و فارغ از اندیشۀ آن شده است. خیرخواهی، خاصیت او و نحوۀ وجودی او شده است نه رابطۀ او با افرادی خاص. اینجاست که عشق بی قید و شرط محقق می شود. عشقی که به هیچ شرطی مشروط نیست. این گونه نیست که تنها نزدیکان یا هموطنان یا هم کیشان را شامل شود. بلکه همۀ ابناء بشر و حتی کل آفرینش را در بر می گیرد. هموطن عزیزی که این سطور را می خوانی! در اعمال و رفتار خود از این پس دقت کن. ببین آخرین بار که عملی را انجام دادی که نفع آن به دیگران می رسید و در آن به دنبال هیچ نفع دنیایی یا آخرتی نبودی کی بود؟ اصلاً آیا تا کنون چنین عملی از تو سر زده است؟ اگر پس از این از این منظر به اعمال و انگیزه های خود بنگری، خواهی دید که خودکشی واقعی که ما را به خدا می رساند، کار آسانی نیست. همواره باید مراقب خود باشی و قدم به قدم پا بر سر خویش بگذاری و خود را قربانی کنی. آری باید آگاهانه و با انتخاب خود و نه از سر ضعف و زبونی، خود را قربانی کنی. تنها در چنین صورتی است که به ملکوت آسمان ها راه می یابی و جاودانه می شوی. برچسب:رشد,تعالی,ادراک,معرفت,آگاهی,قربانی,عشق بی قید و شرط, :: :: نويسنده : کــا مر ا ن کـمـیـلـی پـو ر
از دوران کودکی به خاطر دارم که روی در اداره بهزیستی شهرمان نوشته شده بود: روزی یک کار نیک انجام بده. آن موقع برای من که هنوز به طور کامل سیب آدم را نخورده بودم و از بهشت قبل از دنیا بیرون نیامده بودم و به عبارت دیگر، مثل امروز، جهنمی نشده بودم، تعجب آور بود که چرا روزی یک کار نیک؟ چرا در طول روز همۀ کارهای ما نیک نباشد؟ سال ها گذشت. تا بالاخره دستان یاری رسان خداوند مرا با پدیدۀ عشق بی قید و شرط آشنا کرد و نسیم هایی از بهشت پس از دنیا بر جهنم من وزیدن گرفت. دانستم که آن اکسیری که مس ها را مبدل به طلا می کند همان عشق است. با خود عهد کردم که گاهی اوقات! از من کاری عاشقانه سر زند. اما دیدم که آسان نیست. از فرزندانم خواستم که شما که پاکترید، عزم خود را جزم کنید که در هر روز حداقل یک کار عاشقانه انجام دهید. اما آنها هم نتوانستد. به حرف حافظ رسیدم که گفت: الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها. آری کار عاشقانه یعنی آن که عملی از تو سر زند که در آن تنها و تنها رساندن خیر به دیگران مد نظر باشد و نه منفعتی که به تو می رسد. تازه آن موقع بود که پس از تأمل در اعمال خویشتن، پی بردم که هر کاری که می کنیم، به نحوی به منفعت دنیایی یا آخرتی ما مربوط می شود و بسیار به ندرت اتفاق می افتد که کاری عاشقانه و از سر خیرخواهی محض، بدون توجه به نفع دنیائی یا آخرتی آن، از ما سر زند. در بند بودن خود را احساس کردم و تصویری را که دانته در کتاب کمدی الهی از جهنم ترسیم کرده است، منطبق بر همین دنیا دیدم. آن روایت را از پیامبر اکرم به خاطر آوردم که اگر کسی بدون هیچ نیاز و احتیاجی به ملاقات دوست خود برود، گوئی به زیارت خدا رفته است. در آن موقع بود که به این نتیجه رسیدم که اگر به من بگویند تنها یک بیت از دیوان حافظ انتخاب کن باید بگویم: عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی. |